خانه
> رها نوشت(ادبي).. > انسان1
انسان1
در نزدیکی با تو
دیده ام
که نزدیک است از همدیگر دور شویم
به این می اندیشم
که باید نزدیکترین انسان های طعم نزدیکی نچشیده باشیم.
دستهها:رها نوشت(ادبي)..
در نزدیکی با تو
دیده ام
که نزدیک است از همدیگر دور شویم
به این می اندیشم
که باید نزدیکترین انسان های طعم نزدیکی نچشیده باشیم.
امروز کسی محرم اسرار کسی نیست
ما تجربه کردیم کسی یار کسی نیست
1-اشتراک عکس مردمک از طریق ایمیل
2-اشتراک نوشته های سهیل با ایمیل
…!
همیشه در هراس از آنم، که باشم، ولی او دور شود و من به دور انداخته…!!!
سلام از صورت: بعد از "طعم" شیفت + D بزن که کسره بذاره! خوندنش راحت تر میشه! و اما از معنی: این گزارشی را که کردی در باب نزدیکی از بسیاری رفقای فرهنگی ام اخیرا گزارش شده واقعا پدیده جالبی ست و باید در بابش بسیار تحقیق و فکر کرد! داستان دنیا قصه " تو هم دیدی؟!" است. القصه، گرسنه ای با جیب تهی به یک غذاخوری رفت تا به لطایف الحیَل چیزی دست و پا کند که بخورد. دید مردی نشسته بر سر میزی، غذا جلویش اما سرش در روزنامه. رفت و نشست بر سر میز مرد روزنامه خوان. بشقاب سرشار از سوپی را آرام کشید سمت خودش و شروع کرد به خوردن. چشم از مرد روزنامه خوان بر نمی داشت و تند تند می خورد، مبادا روزنامه خوان سرش را از روزنامه بردارد و طرف بی آبرو شود. خورد و خورد و خورد. ناگهان چشمش به ته بشقاب افتاد. دید نکبت و کثافت و سوسک و پشه زیر آن سوپ غلیظ در ته بشقاب بود! گرسنه هر چه خورده بود بالا آورد در بشقاب. مرد روزنامه خوان سر از روزنامه بلند کرد و با تسخری گفت: تو هم دیدی؟!